کلمه جو
صفحه اصلی

قاتمه تاب

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه قاتمه تابد موتاب .

لغت نامه دهخدا

قاتمه تاب. [ م َ / م ِ ] ( نف مرکب ) آنکه قاتمه تابد. موتاب. موی تاب. رجوع به قاتمه شود.

پیشنهاد کاربران

قاتمه در زبان ترکی به نخ گفته می شود.


کلمات دیگر: