نشانی دادن
فارسی به انگلیسی
direct
مترادف و متضاد
مخاطب ساختن، درست کردن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، عنوان نوشتن، سخن گفتن، متوجه کردن
فرهنگ فارسی
سراغ دادن . راه نمودن . دلالت کردن . آدرس دادن . علامت دادن . یا توصیف کردن .
لغت نامه دهخدا
نشانی دادن. [ ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) سراغ دادن. ( یادداشت مؤلف ). راه نمودن. دلالت کردن. آدرس دادن. علامت دادن :
نشانی دهیدم سوی کیقباد
کسی کز شما دارد او را بیاد.
سرّ است نهان دارش از مرد سبکسار.
تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید به جنگ
کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
به مومیائی لطف توام نشانی داد.
روز شدن را نشان دهند به خورشید
باز مر او را به تو دهند نشانی.
چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دید و که داده ست هرگز نشانی.
نه چون او سخی خلق داده نشانی.
نشانی دهیدم سوی کیقباد
کسی کز شما دارد او را بیاد.
فردوسی.
دادمت نشانی به سوی خانه حکمت سرّ است نهان دارش از مرد سبکسار.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه ص 380 ).
هرگاه که اندر بیماری هاءِ سینه نفث پخته بیکبار بسیار برآیدبر دو حال نیک نشانی دهد یکی ریختگی ماده دوم بر آنکه قوه قوی است. ( ذخیره خوارزمشاهی ) : تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید به جنگ
کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر.
سوزنی.
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب به مومیائی لطف توام نشانی داد.
حافظ.
|| توصیف کردن. ( یادداشت مؤلف ). وصف. صفت. ( ترجمان قرآن ) : روز شدن را نشان دهند به خورشید
باز مر او را به تو دهند نشانی.
رودکی.
نشانی از کف زر بار او دهد به خزان چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.
سوزنی.
|| نشان دادن : چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دید و که داده ست هرگز نشانی.
فرخی.
نه چون او ملک خلق دیده به گیتی نه چون او سخی خلق داده نشانی.
فرخی.
کلمات دیگر: