کلمه جو
صفحه اصلی

کشیدنی

فارسی به انگلیسی

funicular

مترادف و متضاد

tensive (صفت)
سفت کننده، کشیدنی، سفت شونده، کشیده شدنی، وخیم شونده

فرهنگ فارسی

( صفت ) هر چیز که قابل کشیدن باشد : ( عقل و فرمان کشیدنی باشد عشق و ایمان چشیدنی باشد ) . ( حدیقه )
آنچه قابل کشیدنست . داروی کشیدنی داروئی که با میل بچشم می کشند.

لغت نامه دهخدا

کشیدنی. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( ص لیاقت ) آنچه قابل کشیدن است.
- داروی کشیدنی ؛ داروئی که با میل به چشم می کشند : چون تفرق الاتصال تولد کرده باشد از استقرار فائده نباشد و قوت داروهای کشیدنی دشخوار بدو رسد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به کشیدن شود.

پیشنهاد کاربران

سیگار
جارو
نقاشی
هوار
سرک

رنج


کلمات دیگر: