over
از روی
فارسی به انگلیسی
over, out of, from, after the model of
فارسی به عربی
علی متن , من
مترادف و متضاد
روی، از روی، توی
از، از روی، در نتیجه، بواسطه، از پیش
از روی، بسوی، از کنار، از محلی به خارج، از یک سو
فرهنگ فارسی
بطریق از راه : از روی انصاف . توضیح دائم اضافه است .
پیشنهاد کاربران
به موجب. . .
در اثر
کلمات دیگر: