کلمه جو
صفحه اصلی

از خود بی خود

فارسی به انگلیسی

frantic, wild


zonked, frantic, wild

فارسی به عربی

افتن , عقل باطن

مترادف و متضاد

unconscious (صفت)
بی خبر، از خود بی خود، ناخود اگاه، غش کرده، عاری از هوش، نابخود، ضمیر ناخوداگاه، ضمیر نابخود

beside oneself (صفت)
از خود بی خود

infatuate (صفت)
از خود بی خود، واله و شیفته

slaphappy (صفت)
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا

پیشنهاد کاربران

بی خویشتن ، بی خویش


کلمات دیگر: