کلمه جو
صفحه اصلی

ورمی

مترادف و متضاد

dilatory (صفت)
کند، اتساعی، ورمی، تاخیری، بطی

فرهنگ فارسی

منسوب به ورم ورم کرده

لغت نامه دهخدا

ورمی. [ وَ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ورم. ورم کرده. رجوع به ورم شود.

پیشنهاد کاربران

نام کردی شهر ارومیه است

غم واندوه


کلمات دیگر: