وزاندن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
دروغ گفتن، وزیدن، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، با صدای پف حرکت دادن
فرهنگ فارسی
وزانیدن متعدی وزیدن
لغت نامه دهخدا
وزاندن. [ وَ دَ ] ( مص ) وزانیدن. متعدی وزیدن. به وزیدن داشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نمانم به ایران زمین بار و برگ
بریشان وزانم یکی باد مرگ.
نمانم به ایران زمین بار و برگ
بریشان وزانم یکی باد مرگ.
فردوسی.
باد میوزانیم و نبات میرویانیم و آب میرانیم. ( کتاب المعارف ). چون باد و هوا و آب که خوش میوزانی و میرویانی و ایشان را از تو هیچ خبر نی. ( کتاب المعارف ).کلمات دیگر: