جساس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صعب البدیهة مثبوت اظافره
مواسب اهرت الشدقین جساس.
جساس. [ ج ِ ] ( اِخ ) نام مردی که پدرش نُشْبةبن ربیع است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). از اسماء عرب است. ( از اقرب الموارد ).
جساس. [ ج َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن قطیب. شاعر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از اعلام است. ( ناظم الاطباء ). از اسماء عرب است. ( از اقرب الموارد ).
جساس. [ ج َس ْ سا ] ( اِخ ) ابن مُرّة. قاتل کُلَیْب بن وائل است. ( از منتهی الارب ). نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است : جساس بن مرةبن ذهل بن شیبان ، ازطایفه بنی بکربن وائل بود. وی از امیران و شجاعان وشاعران عرب دوره جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب وائل را بقتل رساند و بر اثر آن جنگ چهل ساله طاحنه بین بکر و تغلب شعله ور گردید و در اواخر همان جنگ در حدود سال 85 قبل از هجرت / 535 م. خود جساس بقتل رسید. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفریدج 3 ص 10، 275، 310 و ج 6 ص 70، 71، 72 و 75 شود.
جساس . [ ج َس ْ سا ] (اِخ ) ابن قطیب . شاعر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء). از اسماء عرب است . (از اقرب الموارد).
جساس . [ ج َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مُرّة. قاتل کُلَیْب بن وائل است . (از منتهی الارب ). نسب وی بتفصیل تر در اعلام زرکلی چنین آمده است : جساس بن مرةبن ذهل بن شیبان ، ازطایفه ٔ بنی بکربن وائل بود. وی از امیران و شجاعان وشاعران عرب دوره ٔ جاهلی بود و شعر کم داشت و همو بود که کلیب وائل را بقتل رساند و بر اثر آن جنگ چهل ساله ٔ طاحنه بین بکر و تغلب شعله ور گردید و در اواخر همان جنگ در حدود سال 85 قبل از هجرت / 535 م . خود جساس بقتل رسید. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفریدج 3 ص 10، 275، 310 و ج 6 ص 70، 71، 72 و 75 شود.
صعب البدیهة مثبوت اظافره
مواسب اهرت الشدقین جساس .
(از اقرب الموارد).
|| (اِخ ) نام خر دجال و بدین معنی جساسة نیز آمده . (آنندراج ).
جساس . [ ج ِ ] (اِخ ) نام مردی که پدرش نُشْبةبن ربیع است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از اسماء عرب است . (از اقرب الموارد).