حلقه وار . خمیده و منحنی . کمانی .
چنبر وار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چنبروار. [ چَم ْ ب َ ] ( ص مرکب ) حلقه وار. خمیده و منحنی. کمانی :
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من.
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من.
خاقانی.
رجوع به چنبر شود.کلمات دیگر: