کلمه جو
صفحه اصلی

خرد سر

فرهنگ فارسی

آنکه سر کوچک دارد صعنب

لغت نامه دهخدا

خردسر. [ خ ُ س َ ] ( ص مرکب ) آنکه سرکوچک دارد. ( یادداشت بخط مؤلف ). صَعْنَب. وَقَلة الرأس. اَصْعَل. مُقَطْقَط الرأس. قَفَنْدَر. سَمَعْمَع: شبوط؛ نوعی از ماهی نرم بدن ، خردسر، باریک دم ، گشاده میان ، بر شکل بربط. عَضْب ؛ کودک خردسر. ( از منتهی الارب ). || آدم کوچک تهی مغز :
بس که بزرگان جهان بوده اند
خردسران را شرف جاودان.
خاقانی.


کلمات دیگر: