جستجو کردن
جستجوی کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جستجوی کردن. [ ج ُ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جستجو کردن ، در تمام معانی. رجوع به این کلمه شود :
هر گه که جستجوی کنی دین را
دنیا به پیشت آید ناجسته.
تازه تر از جود تو چشم امل میزبان.
ورنه نکردی ز من این جستجوی.
گرچه شاه از تو کند بس جستجوی.
هر گه که جستجوی کنی دین را
دنیا به پیشت آید ناجسته.
ناصرخسرو.
کرد بسی جستجوی در همه عالم ندیدتازه تر از جود تو چشم امل میزبان.
خاقانی.
بیخودیش کرد چنین یاوه گوی ورنه نکردی ز من این جستجوی.
نظامی.
هان و هان این راز را با کس مگوی گرچه شاه از تو کند بس جستجوی.
مولوی.
کلمات دیگر: