آنکه موی خرد دارد
خرد موی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خردموی. [ خ ُ ] ( ص مرکب ) که موی خرد دارد. ( از یادداشت بخط مؤلف ): اَجْرَد؛ اسب خردموی. ( تاج المصادر بیهقی ) :
سخت پای و ضَخْم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
سخت پای و ضَخْم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری.
کلمات دیگر: