آرزومند خواهان
حسرت کش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حسرت کش. [ ح َ رَ ک َ ] ( نف مرکب ) آرزومند. خواهنده :
کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد
بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.
حسرت کش بهار مکن در خزان مرا.
که بر حسرت کشانم حسرتی نیست.
کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد
بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.
میرزا سلیمان حسابی اصفهانی.
ای سوز عشق فارغم از قید هوش سازحسرت کش بهار مکن در خزان مرا.
دانش ( از آنندراج ).
تمنا ساخت این کار از برایم که بر حسرت کشانم حسرتی نیست.
ظهوری.
کلمات دیگر: