رضاء. [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مرضاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). صواب و خشنودی خواستن . (از اقرب الموارد). از یکدیگر خشنود شدن . (منتهی الارب ).
رضاء
لغت نامه دهخدا
رضاء. [ رُ ] (اِخ ) رضا. بتی است عرب را. (یادداشت مؤلف ). در کتیبه های صفا نام اللات زیاداست و پس از آن العزی و اللاه ، نامهای دیگر از قبیل رضاء، جدعوید... خدایان صفاییها بوده اند. رجوع به تاریخ اسلام تألیف علی اکبر فیاض ص 36 و ماده ٔ بت شود.
رضاء. [ رِ ] ( ع مص ) مصدر به معنی مرضاة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). صواب و خشنودی خواستن. ( از اقرب الموارد ). از یکدیگر خشنود شدن. ( منتهی الارب ).
رضاء. [ رِ ] ( ع اِمص ) رضا. خشنودی. مقابل سخط. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به رضا شود. || قناعت. خرسندی. ( یادداشت مؤلف ).
رضاء. [ رُ ] ( اِخ ) رضا. بتی است عرب را. ( یادداشت مؤلف ). در کتیبه های صفا نام اللات زیاداست و پس از آن العزی و اللاه ، نامهای دیگر از قبیل رضاء، جدعوید... خدایان صفاییها بوده اند. رجوع به تاریخ اسلام تألیف علی اکبر فیاض ص 36 و ماده بت شود.
رضاء. [ رِ ] ( ع اِمص ) رضا. خشنودی. مقابل سخط. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به رضا شود. || قناعت. خرسندی. ( یادداشت مؤلف ).
رضاء. [ رُ ] ( اِخ ) رضا. بتی است عرب را. ( یادداشت مؤلف ). در کتیبه های صفا نام اللات زیاداست و پس از آن العزی و اللاه ، نامهای دیگر از قبیل رضاء، جدعوید... خدایان صفاییها بوده اند. رجوع به تاریخ اسلام تألیف علی اکبر فیاض ص 36 و ماده بت شود.
رضاء. [ رِ ] (ع اِمص ) رضا. خشنودی . مقابل سخط. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رضا شود. || قناعت . خرسندی . (یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: