کلمه جو
صفحه اصلی

صحنه سازی

فارسی به انگلیسی

show

فارسی به عربی

منظر ، إفتعال الموقف

مترادف و متضاد

histrionics (اسم)
ظاهرسازی، نمایش، صحنه سازی، اجراء نمایش

scenery (اسم)
صحنه سازی، چشم انداز، منظره

فرهنگ فارسی

عمل و شغل صحنه ساز .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - آراستن صحنة نمایش یا فیلم با دکورهای مناسب . ۲ - مجازاً به معنی ایجاد کردن وضعی ساختگی برای رسیدن به منظوری خاص .

لغت نامه دهخدا

صحنه سازی. [ ص َ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) کار صحنه ساز. رجوع به صحنه و صحنه ساز شود.

فرهنگ عمید

۱. (سینما، تئاتر ) شغل و عمل صحنه ساز.
۲. [مجاز] ایجاد وضع و حالتی دروغی و ساختگی برای جلب توجه دیگران.

پیشنهاد کاربران

قلب واقعیت


کلمات دیگر: