صرف شدن
فارسی به انگلیسی
to be used/spent/eaten or druck
فارسی به عربی
اصرف
مترادف و متضاد
صرف کردن، خرج کردن، تمام شدن، صرف شدن، سودن
فرهنگ فارسی
۱ - بکار رفتن مصرف شدن . ۲ - هزینه شدن خرج شدن . ۳ - طی شدن سپری گشتن .
فرهنگ معین
(صَ. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - به کار رفتن ، مصرف شدن . ۲ - طی شدن .
لغت نامه دهخدا
صرف شدن. [ ص َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بکار رفتن. هزینه شدن. خرج شدن :
صرف شد آن بدره هوا در هوا
مفلس و بدره ز کجا تا کجا.
آنت مقامی بزرگ وینت بهایی حقیر.
دریغ نقد جوانی که صرف شد بمحال.
دانی آخر که بناکام چه خواهد بودن.
عمر گرانمایه در این صرف شد
تاچه خورم صیف و چه پوشم شتا.
با همه سعی اگر بخود ره ندهد چه حاصلم.
چه افتاد تا صرف شد زندگانی.
از عمرآنچه صرف خور و خواب میشود.
صرف شد آن بدره هوا در هوا
مفلس و بدره ز کجا تا کجا.
نظامی.
سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ وینت بهایی حقیر.
سعدی.
کنون که رغبت خیر است زورطاعت نیست دریغ نقد جوانی که صرف شد بمحال.
سعدی.
دست رنج تو همان به که شود صرف بکام دانی آخر که بناکام چه خواهد بودن.
حافظ.
|| طی شدن. سپری شدن. گذشتن : عمر گرانمایه در این صرف شد
تاچه خورم صیف و چه پوشم شتا.
سعدی.
حاصل عمر صرف شد در طلب وصال توبا همه سعی اگر بخود ره ندهد چه حاصلم.
سعدی.
بگو تا به از زندگانی بدستت چه افتاد تا صرف شد زندگانی.
سعدی.
بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم از عمرآنچه صرف خور و خواب میشود.
صائب.
پیشنهاد کاربران
بکار رفتن
کلمات دیگر: