sickly, infirm, invalid
ضعیف الحال
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
تعش
مترادف و متضاد
ناسازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال
خوار، پست، بی چاره، بد بخت، رنجور، ضعیف الحال، رنجه، تاسف اور
کلمات دیگر: