کلمه جو
صفحه اصلی

طعمه دادن


مترادف طعمه دادن : طعام دادن، خوراک دادن، غذا دادن

فارسی به عربی

طعم

مترادف و متضاد

bait (فعل)
طعمه کردن، طعمه دادن، طعمه به قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن

طعام دادن، خوراک دادن، غذا دادن


فرهنگ فارسی

غذا دادن . قوت دادن .

لغت نامه دهخدا

طعمه دادن. [ طُ م َ /م ِ دَ ] ( مص مرکب ) غذا دادن. قوت دادن :
از آتش طعمه خواهم داد دل را
چو دل خرسند شد گو خاک خور تن.
خاقانی.
ناگزیر است مرا طعمه موران دادن
گر نه موران به سر کان شدنم نگذارند.
خاقانی.
آسمان هر دم کشد و آنگه دهد
کشتگان را طعمه اجرام خویش.
خاقانی.
هجر توام که خون جگر طعمه می دهد
گر تو به خوان وصلش مهمان نمیکنی.
خاقانی.


کلمات دیگر: