صافی کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
شستن، از صافی گذراندن، صافی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) صاف کردن تصفیه .
لغت نامه دهخدا
صافی کردن.[ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اِصفاء. رجوع به صاف کردن شود. || مسخر کردن. بی منازع کردن :
روم و چین صافی کند یاران او در روم و چین
نایبی فغفور گردد حاجبی قیصر شود.
روم و چین صافی کند یاران او در روم و چین
نایبی فغفور گردد حاجبی قیصر شود.
فرخی.
امیر سدید لشکرهای بسیار به ولایتها فرستاد و مملکت صافی کرد و بیش درولایت منازع نماند. ( تاریخ بخارا ص 116 ).پیشنهاد کاربران
پالاییدن
پالیدن
کلمات دیگر: