foot-fall
صدای پا
فارسی به انگلیسی
clump, footfall, footstep, pad, step, tramp, tread, scuffle
فارسی به عربی
خطوة , صعلوک
مترادف و متضاد
اواره، ولگرد، اوارگی، صدای پا، ولگردی
خرحمالی، صدای پا
رفتار، درجه، رتبه، مرحله، پله، قدم، گام، پلکان، صدای پا، رکاب
پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن
پیشنهاد کاربران
شرفاک. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) شرفالنگ. شرفانگ. هر صدا وآواز آهسته. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . شلفاک. اسدی به معنی آواز پی ، بیت زیر ( توانگر به. . . ) را شاهد آورده و باز به همان بیت در کلمه شلپوی در همین معنی استشهاد جسته است. ( یادداشت مؤلف ) . هر آواز را گویند عموماً و آواز پای را خصوصاً، و آن را شرفه و شرفنگ و شرفک نیز گویند. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) . || آواز پای مردم. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) . بانگ پی باشد. ( لغت فرس اسدی ) :
توانگر به نزدیک زن خفته بود
زن از خواب شرفاک مردم شنود.
ابوشکور بلخی.
تا چهره دل گرفت غم پاک
بر طاس فلک فتاد شرفاک
ادیب صابر ( از آنندراج ) .
تا که هنگام رفتن اندر راه
نبود مور و مار را شرفاک.
پادشه در تنعم و دولت
دشمنش خوار و خسته و مفلاک.
ادیب صابر ( از جهانگیری ) .
پیش خوانش نشنود هرگز کسی شرفاک نان.
سنایی.
توانگر به نزدیک زن خفته بود
زن از خواب شرفاک مردم شنود.
ابوشکور بلخی.
تا چهره دل گرفت غم پاک
بر طاس فلک فتاد شرفاک
ادیب صابر ( از آنندراج ) .
تا که هنگام رفتن اندر راه
نبود مور و مار را شرفاک.
پادشه در تنعم و دولت
دشمنش خوار و خسته و مفلاک.
ادیب صابر ( از جهانگیری ) .
پیش خوانش نشنود هرگز کسی شرفاک نان.
سنایی.
کلمات دیگر: