کلمه جو
صفحه اصلی

قساء

لغت نامه دهخدا

قساء. [ ق َ ] ( ع مص ) قسا. سخت شدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). رجوع به قسا و قساءة و قساوة شود.

قساء. [ ق ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قساء. [ ق ُ ] ( اِخ ) نام جائی است. ( معجم البلدان ).

قساء. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( ذو... )جائی است نزدیک ذات العشر و از منازل حاجیان بصره است و بین ماویه و ینسوعة واقع شده. ( معجم البلدان ).

قساء. [ ق َ ] (ع مص ) قسا. سخت شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). رجوع به قسا و قساءة و قساوة شود.


قساء. [ ق ِ ] (اِخ ) (ذو...)جائی است نزدیک ذات العشر و از منازل حاجیان بصره است و بین ماویه و ینسوعة واقع شده . (معجم البلدان ).


قساء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام جائی است . (معجم البلدان ).


قساء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: