کلمه جو
صفحه اصلی

عفراه

لغت نامه دهخدا

( عفراة ) عفراة. [ ع ِ ] ( ع ص ) مرد پلید کربز. || ( اِ ) موی میانه سر. ( منتهی الارب ). تک مویهایی که در وسط سر روییده باشد. ( از اقرب الموارد ). || به معنی عفریة است در انسان و خروس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عفریة شود.

عفراة. [ ع ِ ] (ع ص ) مرد پلید کربز. || (اِ) موی میانه ٔ سر. (منتهی الارب ). تک مویهایی که در وسط سر روییده باشد. (از اقرب الموارد). || به معنی عفریة است در انسان و خروس . (از اقرب الموارد). رجوع به عفریة شود.



کلمات دیگر: