کلمه جو
صفحه اصلی

غید

فرهنگ فارسی

خمیدن گردن کسی و کژ گردیدن و مائل شدن اعطاف او .

لغت نامه دهخدا

غید. [ غ َ ی َ] ( ع مص ) خمیدن گردن کسی و کژ گردیدن و مائل شدن اعطاف او. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خمیده شدن گردن و نرم شدن شانه های کسی ، و این پسندیده و مطلوب است ، و صفت آن اَغیَد می آید. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نازکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسم مصدر است بمعنی نُعومَت. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

غید. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَغیَد، غَیداء. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به اَغیَد و غَیداء شود : عقاب بر عقاب از لحوم غید عید کردند. ( جهانگشای جوینی ).

غید. (ع ص ، اِ) ج ِ اَغیَد، غَیداء. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به اَغیَد و غَیداء شود : عقاب بر عقاب از لحوم غید عید کردند. (جهانگشای جوینی ).


غید. [ غ َ ی َ] (ع مص ) خمیدن گردن کسی و کژ گردیدن و مائل شدن اعطاف او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خمیده شدن گردن و نرم شدن شانه های کسی ، و این پسندیده و مطلوب است ، و صفت آن اَغیَد می آید. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) نازکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مصدر است بمعنی نُعومَت . (از اقرب الموارد) (از المنجد).



کلمات دیگر: