جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن . فصل و ازاله .
فصی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فصی . [ ف َص ْی ْ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن . (منتهی الارب ). فصل و ازاله . (از اقرب الموارد).
فصی. [ ف َ صا ]( ع اِ ) دانه مویز. ( منتهی الارب ). حب الزبیب. واحد آن فصاة است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فصاة شود.
فصی. [ ف َص ْی ْ ] ( ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن. ( منتهی الارب ). فصل و ازاله. ( از اقرب الموارد ).
فصی. [ ف َص ْی ْ ] ( ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن. ( منتهی الارب ). فصل و ازاله. ( از اقرب الموارد ).
فصی . [ ف َ صا ](ع اِ) دانه ٔ مویز. (منتهی الارب ). حب الزبیب . واحد آن فصاة است . (از اقرب الموارد). رجوع به فصاة شود.
کلمات دیگر: