کلمه جو
صفحه اصلی

شزوب

لغت نامه دهخدا

شزوب. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَزیب.( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شزیب شود.

شزوب. [ ش ُ ] ( ع مص ) به معنی شَزب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). باریک میان شدن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). لاغر و باریک گردیدن. ( آنندراج ). رجوع به شزیب شود. || درشت شدن جای. ( آنندراج ). رجوع به شزب شود. || خشک شدن شاخ و پژمریدن. ( آنندراج ). رجوع به شزیب شود.

شزوب . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَزیب .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شزیب شود.


شزوب . [ ش ُ ] (ع مص ) به معنی شَزب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باریک میان شدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). لاغر و باریک گردیدن . (آنندراج ). رجوع به شزیب شود. || درشت شدن جای . (آنندراج ). رجوع به شزب شود. || خشک شدن شاخ و پژمریدن . (آنندراج ). رجوع به شزیب شود.



کلمات دیگر: