کلمه جو
صفحه اصلی

عفنی

لغت نامه دهخدا

عفنی.[ ع َ ف ِ ] ( حامص ) عفن بودن. گنده بودن :
خصم نخستین قدری زهر ساخت
کز عفنی سنگ سیه را گداخت.
نظامی.

عفنی. [ ع َ ] ( اِخ ) ( به معنی متعفن ) شهری است در حدود بن یامین که همان جفنه یوسیفوس است و همان جفنه حالیه باشد. ( قاموس کتاب مقدس ).

عفنی . [ ع َ ] (اِخ ) (به معنی متعفن ) شهری است در حدود بن یامین که همان جفنه ٔ یوسیفوس است و همان جفنه ٔ حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس ).


عفنی .[ ع َ ف ِ ] (حامص ) عفن بودن . گنده بودن :
خصم نخستین قدری زهر ساخت
کز عفنی سنگ سیه را گداخت .

نظامی .




کلمات دیگر: