کلمه جو
صفحه اصلی

قزیعی

لغت نامه دهخدا

قزیعی. [ ق ُ زَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قزیع. ( اللباب ). رجوع به قزیع شود.

قزیعی. [ ق ُ زَ ] ( اِخ ) ربیعبن قزیع. از تابعیان است. وی از ابن عمر روایت کند و شعبة از او روایت دارد. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).

قزیعی . [ ق ُ زَ ] (اِخ ) ربیعبن قزیع. از تابعیان است . وی از ابن عمر روایت کند و شعبة از او روایت دارد. (اللباب فی تهذیب الانساب ).


قزیعی . [ ق ُ زَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قزیع. (اللباب ). رجوع به قزیع شود.



کلمات دیگر: