کلمه جو
صفحه اصلی

فضاء

عربی به فارسی

جو زمين , فضاي ماوراء جو , فضا , وسعت , مساحت , جا , فاصله , مهلت , فرصت , مدت معين , زمان کوتاه , دوره , درفضا جا دادن , فاصله دادن , فاصله داشتن


لغت نامه دهخدا

فضاء. [ ف َ ] ( ع اِ ) گشادگی و فراخی. ( منتهی الارب ). الساحة. ( اقرب الموارد ). || زمین فراخ. ( از منتهی الارب ). آنچه گشاده بود از زمین. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) فراخ شدن جای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || در کیسه کردن درهمها را. ( منتهی الارب ).

فضاء. [ ف ِ ] ( ع اِ ) آب روان بر زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فضاء. [ ف َ ] (ع اِ) گشادگی و فراخی . (منتهی الارب ). الساحة. (اقرب الموارد). || زمین فراخ . (از منتهی الارب ). آنچه گشاده بود از زمین . (اقرب الموارد). || (مص ) فراخ شدن جای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در کیسه کردن درهمها را. (منتهی الارب ).


فضاء. [ ف ِ ] (ع اِ) آب روان بر زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: