( اسم ) شاه بلوط . توضیح به نظر می آید که محرف معرب قسطن باشد .
دهی است در ترکیه نزدیک بروسا
دهی است در ترکیه نزدیک بروسا
قسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) قصری است ازقلعه های رومیان قدیم در مشرق اردن که ولید دوم برای شکار و گردش بدان قصر اقامت میکرد. (ذیل المنجد).
قسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) دهی است در ترکیه نزدیک بروسا. (ذیل المنجد).
قسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (اللباب ). موضعی است میان حمص و دمشق ، و گویند نام قصبه ای است . (معجم البلدان ).
قسطل . [ ق َ طَ ] (ع اِ) غبار. (منتهی الارب ). غبار ساطع. (اقرب الموارد). گَرد لشکر. در فقه ثعالبی آمده که آن مخصوص به غباری است که در جنگ برمیخیزد. (اقرب الموارد). رجوع به قسطال و قسطلان و قسطول شود. || به لغت شامی ، جای جدا شدن آبها ازیکدیگر. (معجم البلدان ). || اُم ّقَسْطَل ؛بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد).
قسطل . [ق ُ طُ ] (معرب ، اِ) شاه بلوط. آن را به عربی بلوطالملک خوانند. (از برهان ).