گرد کانی که درون آنرا خالی کرده پر از سرب کنند و بدان قمار بازی کنند
شش خانج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شش خانج. [ ش َ / ش ِ ن َ ] ( معرب ، اِ مرکب ) گردکانی که درون آن را خالی کرده پر از سرب کنند و بدان قماربازی کنند. ( ناظم الاطباء ). کهجه. ( دهار ). کجة. ( دهار ). معرب شش خان و شش خانه. ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). رجوع به شش خنج شود.
کلمات دیگر: