کلمه جو
صفحه اصلی

قسطله

لغت نامه دهخدا

( قسطلة ) قسطلة. [ ق َ طَ ل َ ] ( ع اِ ) قسطلة الجمل ؛ آواز شتر که از گلو برآرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هدیر شتر. ( اقرب الموارد ). قسطلة النهر؛ آواز نرم جوی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

قسطلة. [ ق َ طَ ل َ / طَل ْ ل َ ] ( اِخ ) شهری است به اندلس. ( منتهی الارب ). در مراصد و معجم البلدان آمده است : قسطلة به فتح اول و ثالث و تشدید لام ، شهری است در اندلس و گروهی ازدانشمندان بدان منسوبند. ( مراصد ) ( معجم البلدان ).

قسطلة. [ ق َ طَ ل َ ] (ع اِ) قسطلة الجمل ؛ آواز شتر که از گلو برآرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هدیر شتر. (اقرب الموارد). قسطلة النهر؛ آواز نرم جوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


قسطلة. [ ق َ طَ ل َ / طَل ْ ل َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس . (منتهی الارب ). در مراصد و معجم البلدان آمده است : قسطلة به فتح اول و ثالث و تشدید لام ، شهری است در اندلس و گروهی ازدانشمندان بدان منسوبند. (مراصد) (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: