کلمه جو
صفحه اصلی

عقاد

لغت نامه دهخدا

عقاد. [ ع َق قا ] ( ع ص ) مبالغه است عاقد را. رجوع به عاقد شود. || سازنده و فروشنده نخها و تکمه ها. ( از اقرب الموارد ). علاقه بند.

عقاد. [ ع ِ ] ( ع اِ ) نخی است که در آن مهره هایی باشد و به گردن کودک آویخته گردد. ( از اقرب الموارد ).

عقاد. [ ع َق قا ] (ع ص ) مبالغه است عاقد را. رجوع به عاقد شود. || سازنده و فروشنده ٔ نخها و تکمه ها. (از اقرب الموارد). علاقه بند.


عقاد. [ ع ِ ] (ع اِ) نخی است که در آن مهره هایی باشد و به گردن کودک آویخته گردد. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: