کلمه جو
صفحه اصلی

غیثره

لغت نامه دهخدا

( غیثرة ) غیثرة. [ غ َ ث َ رَ ] ( ع مص ) وعده عذاب و بیم دادن. وعده عذاب دادن و ترسانیدن. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || لگدکوب کردن جنگجویان یکدیگر رادر جنگ. ابن اعرابی گوید: در عبارت کانت بین القوم غیثرة شدیدة، غیثره بمعنی لگدکوب کردن جنگجویان است یکدیگر را. و اصمعی گوید: ترکت القوم فی غیثرة و غیثمة؛ یعنی جدا شدم از قوم در حالی که در جنگ و اضطراب بودند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) فرومایه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سفله مردم. فرومایگان از مردم. ( از اقرب الموارد ). || گروه مردم آمیخته از هر جنس. ( از منتهی الارب )( از آنندراج ). الجماعة المختلطة. ( اقرب الموارد ).

غیثرة. [ غ َ ث َ رَ ] (ع مص ) وعده ٔ عذاب و بیم دادن . وعده ٔ عذاب دادن و ترسانیدن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لگدکوب کردن جنگجویان یکدیگر رادر جنگ . ابن اعرابی گوید: در عبارت کانت بین القوم غیثرة شدیدة، غیثره بمعنی لگدکوب کردن جنگجویان است یکدیگر را. و اصمعی گوید: ترکت القوم فی غیثرة و غیثمة؛ یعنی جدا شدم از قوم در حالی که در جنگ و اضطراب بودند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سفله ٔ مردم . فرومایگان از مردم . (از اقرب الموارد). || گروه مردم آمیخته از هر جنس . (از منتهی الارب )(از آنندراج ). الجماعة المختلطة. (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: