یک آشام یا شراب افشاندن
جرعه فشاندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جرعه فشاندن. [ ج ُ ع َ / ع ِ ف ِ دَ ] ( مص مرکب ) یک آشام یا شراب افشاندن :
ما صبوحی طلبان صوفی صافی نفسیم
جرعه بر صبح فشاند لب میخواره ما.
جرعه های این بر آن خواهم فشاند.
ما صبوحی طلبان صوفی صافی نفسیم
جرعه بر صبح فشاند لب میخواره ما.
طالب آملی ( از ارمغان آصفی ).
دیده می پالای و گیتی خاکپای جرعه های این بر آن خواهم فشاند.
خاقانی.
کلمات دیگر: