رجازة. [ رَج ْ جا زَ ] (ع ص ) رَجّاز. ارجوزه گوی . (از اقرب الموارد). و رجوع به ارجوزة و رَجّاز شود.
رجازه
لغت نامه دهخدا
( رجازة ) رجازة. [ رِ زَ ] ( ع اِ )مرکبی مر زنان را کوچکتر از هودج. ( ناظم الاطباء ) ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گلیمی که در آن سنگ کرده بر آن طرف بار آویزند که سبک باشد تا با طرف برابر هموزن شود. ( ناظم الاطباء )( از منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). || موی یا پشم که برای زینت بر هودج آویزند. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
رجازة. [ رَج ْ جا زَ ] ( ع ص ) رَجّاز. ارجوزه گوی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ارجوزة و رَجّاز شود.
رجازة. [ رَج ْ جا زَ ] ( ع ص ) رَجّاز. ارجوزه گوی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ارجوزة و رَجّاز شود.
رجازة. [ رِ زَ ] (ع اِ)مرکبی مر زنان را کوچکتر از هودج . (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گلیمی که در آن سنگ کرده بر آن طرف بار آویزند که سبک باشد تا با طرف برابر هموزن شود. (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || موی یا پشم که برای زینت بر هودج آویزند. (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کلمات دیگر: