کلمه جو
صفحه اصلی

زرقون

فرهنگ فارسی

( اسم ) رنگی است که نقاشان و جدول کشان بکار برند سرنج سلیقون .
زرگون یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بوده

لغت نامه دهخدا

زرقون. [ زَ ] ( سریانی ، اِ ) به لغت سریانی سرنج را گویند و آن رنگی است معروف که نقاشان و جدول کشان بکار برند و آن را به رومی سیلیقون خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). سیری کوم ، محتملاً در فارسی «آزرگون » [ آذرگون ] رنگ آتش یا صحیح تر «زرگون » رنگ طلا، سفیداب سرخ ، سرنج ... ( دزی ج 1 ص 589 ). اسم مغربی اسرنج است. ( تحفه حکیم مؤمن ). زرجون. زرگون. سرنج. اسرنج. سندوقس. سلیقون. اسرب محروق. سرب سوخته. اسفیداج محروق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).رجوع به ترجمه ضریر انطاکی و لکلرک ج 2 ص 208 شود.

زرقون. [ زَ ] ( اِخ ) زرگون. یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بودند.( نفخ الطیب ج 2 ص 753، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

زرقون . [ زَ ] (اِخ ) زرگون . یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بودند.(نفخ الطیب ج 2 ص 753، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


زرقون . [ زَ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی سرنج را گویند و آن رنگی است معروف که نقاشان و جدول کشان بکار برند و آن را به رومی سیلیقون خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سیری کوم ، محتملاً در فارسی «آزرگون » [ آذرگون ] رنگ آتش یا صحیح تر «زرگون » رنگ طلا، سفیداب سرخ ، سرنج ... (دزی ج 1 ص 589). اسم مغربی اسرنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زرجون . زرگون . سرنج . اسرنج . سندوقس . سلیقون . اسرب محروق . سرب سوخته . اسفیداج محروق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).رجوع به ترجمه ٔ ضریر انطاکی و لکلرک ج 2 ص 208 شود.



کلمات دیگر: