شبگو. [ ش َ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) خواننده و گوینده در شب. ( از برهان ) ( از آنندراج ). نطق کننده و خواننده در شب. ( فرهنگ نظام ) :
چو آن شبگو گرفتی راه شبدیز
شدندی جمله آفاق شبخیز.
به حضرت تو بود ترک آسمان شبگو.
چو آن شبگو گرفتی راه شبدیز
شدندی جمله آفاق شبخیز.
نظامی.
بر آستان تو پیر زحل بود دربان به حضرت تو بود ترک آسمان شبگو.
منصور شیرازی.
|| نام مهتر و بزرگ پاسبانان باشد و او را چوبک زن هم میگویند. ( برهان ). مهتر پاسبانان که لفظ دیگرش چوبک زن است. ( فرهنگ نظام ).