کلمه جو
صفحه اصلی

زرزار

لغت نامه دهخدا

زرزار. [ زَ ] ( ع ص ) تیزخاطر. سبک روح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، زُرازِر، زَرازِر. ( اقرب الموارد ).

زرزار. [ زِ ]( ع اِ ) سرهنگ دوم که ده هزار مرد جنگی در زیر حکم اوباشند. ج ، زَرازِرَه. ( منتهی الارب ). سرداری که ده هزار مرد جنگی در زیر فرمان او باشد. ( ناظم الاطباء ).

زرزار. [ زَ ] (ع ص ) تیزخاطر. سبک روح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زُرازِر، زَرازِر. (اقرب الموارد).


زرزار. [ زِ ](ع اِ) سرهنگ دوم که ده هزار مرد جنگی در زیر حکم اوباشند. ج ، زَرازِرَه . (منتهی الارب ). سرداری که ده هزار مرد جنگی در زیر فرمان او باشد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: