شبیرمة. [ ش ُ ب َ رِم َ ] (ع اِمصغر) گویا مصغر شُبرُمَه است که نوعی ازگیاه باشد. (از معجم البلدان ). رجوع شود به شبرم .
شبیرمه
لغت نامه دهخدا
شبیرمة. [ش ُ ب َ رِ م َ ] (اِخ ) آبی است مر ضباب را به حمی ضریه و یا آبی است مر بنی عقیل را. (از معجم البلدان ).
( شبیرمة ) شبیرمة. [ ش ُ ب َ رِم َ ] ( ع اِمصغر ) گویا مصغر شُبرُمَه است که نوعی ازگیاه باشد. ( از معجم البلدان ). رجوع شود به شبرم.
شبیرمة. [ش ُ ب َ رِ م َ ] ( اِخ ) آبی است مر ضباب را به حمی ضریه و یا آبی است مر بنی عقیل را. ( از معجم البلدان ).
شبیرمة. [ش ُ ب َ رِ م َ ] ( اِخ ) آبی است مر ضباب را به حمی ضریه و یا آبی است مر بنی عقیل را. ( از معجم البلدان ).
کلمات دیگر: