نام بطنی از اعرابست که از آن بطن اند عبدالله خبشی ابن شهر و خالد خبشی ابن نعیم .
خبش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خبش. [ خ َ ] ( ع مص ) جمع کردن. بگیرآوردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). از این گوشه و آن گوشه جمع کردن. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ). جمع کردن و بگیر آوردن اشیا را از اینجا و از آنجا . ( از آنندراج ).
خبش. [ خ َ ب َ ] ( اِخ ) نام بطنی از اعراب است که از آن بطن اند عبداﷲ خبشی ابن شهر و خالد خبشی ابن نعیم. ( از منتهی الارب ).
خبش. [ خ َ ب َ ] ( اِخ ) نام بطنی از اعراب است که از آن بطن اند عبداﷲ خبشی ابن شهر و خالد خبشی ابن نعیم. ( از منتهی الارب ).
خبش . [ خ َ ] (ع مص ) جمع کردن . بگیرآوردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از این گوشه و آن گوشه جمع کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). جمع کردن و بگیر آوردن اشیا را از اینجا و از آنجا . (از آنندراج ).
خبش . [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام بطنی از اعراب است که از آن بطن اند عبداﷲ خبشی ابن شهر و خالد خبشی ابن نعیم . (از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: