( خبر آمدن ) اطلاع آمدن از مطلبی آگهی بدست آمدن .
خبر امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( خبر آمدن ) خبر آمدن. [ خ َ ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) اطلاع آمدن. از مطلبی آگهی بدست آمدن. مطلع شدن :
بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد
بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای.
دوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش.
دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید.
بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مرد
بسیم سوختگان زرنگار کرده سرای.
سعدی.
مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاددوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش.
سعدی ( خواتیم ).
یا مسافر که درین بادیه سرگردان شددیگر از وی خبر و نام و نشان می آید.
سعدی ( بدایع ).
کلمات دیگر: