رجان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رجان. [ رَج ْ جا ] ( اِخ ) وادیی است به نجد. ( منتهی الارب ). وادی بزرگی است در نجد. ( از معجم البلدان ).
رجان. [ رُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنه آن 67 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات عمده آن غلات و حبوب است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
رجان. [ رَج ْ جا ] ( اِخ ) نام جایی در ایران که ارّجان نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). شهری بفارس ، و یقال فیه الرجان ایضاً. از آن شهر است احمد رجانی ابن حسن و احمد رجانی ابن ایوب و عبداﷲ رجانی ابن محمدبن شعیب و برادرش احمد رجانی که محدثند. ( منتهی الارب ). شهری است که گروهی از راویان بدان منسوبند و گمان میکنم ارجان باشد که بین اهواز و فارس واقع است چه آن را الرجان و ارّجان ( به ادغام ) نیز می خوانند، مانند: الارض و الرض. ( از معجم البلدان ).
رجان . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) نام جایی در ایران که ارّجان نیز گویند. (ناظم الاطباء). شهری بفارس ، و یقال فیه الرجان ایضاً. از آن شهر است احمد رجانی ابن حسن و احمد رجانی ابن ایوب و عبداﷲ رجانی ابن محمدبن شعیب و برادرش احمد رجانی که محدثند. (منتهی الارب ). شهری است که گروهی از راویان بدان منسوبند و گمان میکنم ارجان باشد که بین اهواز و فارس واقع است چه آن را الرجان و ارّجان (به ادغام ) نیز می خوانند، مانند: الارض و الرض . (از معجم البلدان ).
رجان . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) وادیی است به نجد. (منتهی الارب ). وادی بزرگی است در نجد. (از معجم البلدان ).
رجان . [ رَج ْ جا ] (ع اِ) حرکت و زلزله . (از معجم البلدان ).
رجان . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 67 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).