ثابت گردیدن در جای بانگ کردن مرغ دوام کردن کسی بر خوردن زرزور
زرزره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( زرزرة ) زرزرة. [ زَ زَ رَ ] ( ع مص ) ثابت گردیدن در جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بانگ کردن زرزور. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به زرزور شود. || دوام کردن کسی بر خوردن زرزور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرزرة. [ زَ زَ رَ ] (ع مص ) ثابت گردیدن در جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن زرزور. (از اقرب الموارد). و رجوع به زرزور شود. || دوام کردن کسی بر خوردن زرزور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: