کلمه جو
صفحه اصلی

ذیاد

فرهنگ فارسی

ذود . طرد .

لغت نامه دهخدا

ذیاد. (اِخ ) ابن عزیز یا ابن زیدبن الحویرث بن مالک بن واقد. شاعری از عرب و ابوالطیب لغوی در طبقات الشعراء ذکر او آورده است .


ذیاد. (ع مص ) ذود. طرد. دفغ. تذوید. راندن . (تاج المصادربیهقی ). دور کردن .


ذیاد. ( ع مص ) ذود. طرد. دفغ. تذوید. راندن. ( تاج المصادربیهقی ). دور کردن.

ذیاد. ( اِخ ) آبی است به دمخ بنوعمروبن کلاب را و آن از بهترین آبهای این کوه است.

ذیاد. ( اِخ ) ابن عزیز یا ابن زیدبن الحویرث بن مالک بن واقد. شاعری از عرب و ابوالطیب لغوی در طبقات الشعراء ذکر او آورده است.

ذیاد. (اِخ ) آبی است به دمخ بنوعمروبن کلاب را و آن از بهترین آبهای این کوه است .



کلمات دیگر: