عمل زره گر زره ساختن
زره گری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زره گری. [ زَ / زِ رِه ْ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل زره گر. زره ساختن. زره بافی. زره سازی : خدای تعالی آهن را فرمانبر داروی ( داود ) کرد تا در دست وی همچون خمیر و همچون موم شد و جبرئیل را بفرمود تا وی زره گری بیاموخت. ( ترجمه طبری ، بلعمی ).
در کار من فتاده زره وار صد گره
تا پیشه کرد زلف سیاهت زره گری.
صبح قبا زره زند، ابر کند زره گری.
در کار من فتاده زره وار صد گره
تا پیشه کرد زلف سیاهت زره گری.
رشید وطواط.
ساخت فروکند ز اسب ، آینه بندد آسمان صبح قبا زره زند، ابر کند زره گری.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 426 ).
رجوع به زره و زره گر شود.کلمات دیگر: