کلمه جو
صفحه اصلی

ذیسقوریدس

لغت نامه دهخدا

ذیسقوریدس.[ دُ ] ( اِخ ) اسکندرانی. رجوع به ذیاسقوریدس شود.

ذیسقوریدس. [ دُ ] ( اِخ ) طبیب و گیاه شناس. رجوع به ذیاسقوریدس... شود.

ذیسقوریدس. [ دُ] ( اِخ ) از مردم اژه. رجوع به ذیاسقوریدس... شود.

ذیسقوریدس . [ دُ ] (اِخ ) طبیب و گیاه شناس . رجوع به ذیاسقوریدس ... شود.


ذیسقوریدس . [ دُ] (اِخ ) از مردم اژه . رجوع به ذیاسقوریدس ... شود.


ذیسقوریدس .[ دُ ] (اِخ ) اسکندرانی . رجوع به ذیاسقوریدس شود.



کلمات دیگر: