کلمه جو
صفحه اصلی

شبوب

فرهنگ فارسی

بمعنی شبوب یا رشد و نمو کردن

لغت نامه دهخدا

شبوب. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) آنچه بدان آتش افروزند. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || نیکوگرداننده چیزی. ( شرح قاموس ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || آراینده و قوت دهنده. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || اسبی که هر دو پای آن از دو دست آن درگذرد. ( ناظم الاطباء ). || جوان از گوسپند و گاو دشتی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از شرح قاموس ). || گوسپند و گاو دشتی پیر. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از شرح قاموس ).

شبوب. [ ش ُ ] ( ع مص ) برافروختن آتش. ( از اقرب الموارد ). || رشد و نموکردن. بالیدن. ( از اقرب الموارد ). || دو دست خود را بلند کردن اسب. ( از اقرب الموارد ): شَب َّ الفَرَس ُ شِباباً و شَبیباً و شُبوباً؛ نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. ( منتهی الارب ).

شبوب . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) آنچه بدان آتش افروزند. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || نیکوگرداننده ٔ چیزی . (شرح قاموس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || آراینده و قوت دهنده . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اسبی که هر دو پای آن از دو دست آن درگذرد. (ناظم الاطباء). || جوان از گوسپند و گاو دشتی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس ). || گوسپند و گاو دشتی پیر. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس ).


شبوب . [ ش ُ ] (ع مص ) برافروختن آتش . (از اقرب الموارد). || رشد و نموکردن . بالیدن . (از اقرب الموارد). || دو دست خود را بلند کردن اسب . (از اقرب الموارد): شَب َّ الفَرَس ُ شِباباً و شَبیباً و شُبوباً؛ نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: