کلمه جو
صفحه اصلی

خبذع

لغت نامه دهخدا

خبذع. [ خ ُ ذُ ]( ع اِ ) غوک. قورباغه. ضفدع. ( از متن اللغة ). خبذع.

خبذع. [ خ ِ ذَ ] ( اِخ ) نام قبیله ای است از همدان. ( از منتهی الارب ).

خبذع. [ خ ِ ذَ ] ( اِخ ) ابن مالک بن ذی بارق ابن مالک... ابن همدان جد بطن خبذع ( که بطنی از همدان است ). ( از لباب الانساب ابن اثیر ).

خبذع . [ خ ِ ذَ ] (اِخ ) ابن مالک بن ذی بارق ابن مالک ... ابن همدان جد بطن خبذع (که بطنی از همدان است ). (از لباب الانساب ابن اثیر).


خبذع . [ خ ِ ذَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از همدان . (از منتهی الارب ).


خبذع . [ خ ُ ذُ ](ع اِ) غوک . قورباغه . ضفدع . (از متن اللغة). خبذع .



کلمات دیگر: