کلمه جو
صفحه اصلی

شرعه

لغت نامه دهخدا

شرعة. [ ش َ رَ ع َ ] (ع اِ) صفه ٔ مسقّف و پوشیده . ج ،اشراع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کشتی . || رواق و پیش طاق . (ناظم الاطباء).


شرعه. [ ش ِ ع َ ] ( ع اِ ) آبشخور. آبشخوار : شرعه ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 5 ). از شرعه لطفت و صحیفه کرمت به شربتی آب حیات و فصلی از باب نجات بهره مند شوم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 188 ). شرعه شریعت ازغبار بدعت نگاهداشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 398 ).

شرعة. [ ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع اِ) راه پیداکرده ٔ خدای بر بندگان در بندگی و راه روشن و راست . و منه قوله تعالی « : لکل ة جعلنامنکم شرعةً و منهاجاً» (قرآن 48/5). (از منتهی الارب ). راه . شریعت . شریعه . راه دین . (مهذب الاسماء). راه مسلمانی . (دهار). نهادِ دین . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 61). || زه . وتر. || زه کمان . (مهذب الاسماء). روده ٔ کمان . چلّه ٔ کمان . (غیاث اللغات ). || رود که بزنند. (مهذب الاسماء). || دام مرغ سنگخوار. || مثل و مانندچیزی . (منتهی الارب ). یقال : هذه شرعة هذه ؛ این ماننداین است . (از ناظم الاطباء). ج ، شِرَع . جج ، شِراع .


فرهنگ عمید

آبراهه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] «شِرْعه» نیز در لغت به معنای راه مستقیم است و چون بر وزن «فِعْله» است از آن نوع خاصّی از راه مستقیم اراده می شود و بر همین اساس است که در قرآن کریم از راه ها و مذاهب مختلفی که به یک سری عقاید و اصول و قوانین مشترک منتهی می شود به «شِرعه» تعبیر شده است: (لِکُلّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً) و روشن است که «ما به الامتیاز» شرایع آسمانی، اموری فرعی و عملی است و دقیقاً از همین نکته می توان نتیجه گرفت که مراد از «شِرعه» خصوص احکام و فروعات عملی است و در نتیجه اخصّ و محدودتر از دو واژه «شریعت» و «دین» می باشد.
۱. ↑ المعجم الوسیط، مادّه «شرع».۲. ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مادّه «شرع».۳. ↑ مائده، آیه ۴۸.۴. ↑ آیة الله مکارم شیرازی،دائرة المعارف فقه مقارن،ج۱.
...


کلمات دیگر: