شاگردي , تلمذ , کاراموزي
صنعه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
صنعة. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای ذمارالیمن . (معجم البلدان ).
صنعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) کار. پیشه . (منتهی الارب ). کار. (مهذب الاسماء). صنعت . رجوع به صنعت شود.
کلمات دیگر:
شاگردي , تلمذ , کاراموزي
صنعة. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای ذمارالیمن . (معجم البلدان ).
صنعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) کار. پیشه . (منتهی الارب ). کار. (مهذب الاسماء). صنعت . رجوع به صنعت شود.